واحمزتا... چه آمده بر روز پیکرت
واحمزتا... رسیده کنار تو خواهرت
واحمزتا... به روی تنت می کشم عبا
مثله شده رشیدِ حرم ؛پای تا سرت
واحمزتا ... زنان مدینه صدا زدند
خانم صفیه!!!دست مبر سوی معجرت
واحمزتا... اگر چه تنت ریخته بهم
با احترام دفن کنم جسم اطهرت
واحمزتا...شکافته شد سینه ات ولی
در زیر سم اسب نشد نرم پیکرت
واحمزتا ... چه خوب که دختر نداشتی
کاری نداشت وحشیِ قاتل به دخترت
واحمزتا... عموی دلاور برو دگر
یک دختری زمین نخورد در برابرت
واحمزتا ... بریده شد انگشت تو ولی
غارت شدی قبول نه در پیش مادرت
- چهارشنبه
- 5
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 15:31
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه