در این کویر، نم نم باران ما شدی
یک آن شد و عزیزتر از جان ما شدی
بی تاج و تخت بود اگر بارگاه عشق
منت گذاشتی و سلیمان ما شدی
قم را که می رسد ز کرامات خواهرت
یک پل زدی و شاه خراسان ما شدی
این جا سرای توست و حتی به نام تو
این مشهد الرضاست، که مهمان ما شدی
راه حجاز بسته شود هم ملال نیست
مشعر، مِنا و حج فقیران ما شدی
هر دم به یاد چشم تو بیمار می شوم
از آن شبی که ضامن درمان ما شدی
هق هق شنیدنی ست به همراه سیل اشک
تا تکیه گاه شانه ی لرزان ما شدی
گفتند آبِ رفته نیاید به جوی... نه
تو آبروی رفته ی دامان ما شدی
این جا که مشهد است، ولی بوی سیب چیست؟
شاید برات شاه شهیدان ما شدی
حاتم گدای خوان تو هر روزه می شود
آن جای پای، معدن فیروزه می شود
شاعر : سید مجتبی ربیع نتاج
- پنج شنبه
- 7
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:22
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه