• دوشنبه 3 دی 03

 آرمان صائمی

شهادت امام صادق(ع) -(پیرمردی که بین سجاده..)

563

پيرِمردى كه بينِ سجاده
همه دم ذكرِ او خدا می‌بود
كنجِ اين خانه‌ى پُر از ماتم
روحِ او از تنش جدا مى‌بود

روضه‌هاى مدينه را مى‌خواند
روضه‌ى كوچه و درو ديوار
در خودش سخت می‌شكست آقا
تا‌كه میگفت از در و مسمار

ناله میزد از تَهِ جگرش
گريه‌هايش چه گريه آور بود
نفسش حبس میشد و میگفت
مادرم نوبهارِ حيدر بود

شبى اما به ناگهان دشمن
به درِ خانه‌اش شراره كشيد
او كه سرگرمِ ذكرِ يا رب بود
شعله‌ها را به چشم خود مى‌ديد

سر سجاده دوره‌اش كردند
در دلش اضطرابِ عالم بود
كودكانش به گريه اُفتادند 
چهره‌اش بى قرار و دَر هم بود

دورِ دستش طناب را بستند
نه عبايى و نه عصايى داشت
پا برهنه بدونِ نعلينش
به دلش يادِ ماجرايى داشت

كه همه جانِ او به درد آورد
به گمانم خراب مولا شد
اين مدينه چقدر بى رحم است
تازه داغِ طناب مولا شد

نانجیبی به نام ابن ربیع...
به سرش نعره زد كه حركت كن
پشتِ مركب دوان دوان با من
تو بيا و اداى غربت كن

پشت مركب زمين فتاد آقا
اى حرامزاده ! كمى آرام
پا برهنه كه مى‌بری او را
از چه رو مى‌دهى به او دشنام؟

يادِ يك ماجرا دلش سوزاند
ماجرايى كه ماجرا دارد
ماجراى سه ساله و عمه
داغِ شام و خرابه‌ها دارد

ياد آن لحظه‌اى كه عمه‌ى او
بين نامحرمان گذر مى‌كرد
هر زمان كه سه ساله مى‌ترسيد
عمه‌اش جسم خود سپر مى‌كرد

  • دوشنبه
  • 10
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 14:55
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران