همین که ضامن آهو شدی؛ شد بخت یارِ من
ضمانت کردی و هستی همیشه در کنارِ من
به دوشَت میکشی بارِ گناهم را ببخش آقا
که سنگین میشود هر روز حجم کوله بارِ من
چه میشد زائرت باشم؟ چه میشد زیر ایوانت-
طلا باران شود، روشن شود شب های تارِ من
دگرگون کرده حالم را هوای پنجره فولاد
بخوان دلتنگی ام را از نگاه اشکبارِ من
برای آن «أمین الله» خواندن ها چه دلتنگم
برای هر فرازش؛ ای پناه قلب زارِ من
برات کربلایم را گرفتم سال ها از آن
اگر باب الجوادت شد همه دار و ندارِ من
تمام عمر تنها تو به رویم باز کردی «در»
تمام عمر با تو بسته شد قول و قرارِ من
تعهد داده ام دورت بگردم تا نفس دارم
به دور گنبدت تنظیم شد دورِ مدارِ من
پَرم را چیده ای تا که فقط جَلد حرم باشم
همین پرپر زدن ها در حرم شد افتخارِ من
امام هشتمی و هفت پشتم شد بدهکارت
رساندی آب و نان بر سفرۂ ایل و تبارِ من
تو خیلی مهربانی! ذکر خیرت در توانم نیست
بگو دعبل بیاید! وصف شأنت نیست کارِ من!
- چهارشنبه
- 12
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 14:20
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه