اي مقتداي دستِ تمام كريم ها
مولاي سبز پوش ، امام كريم ها
اي چشمه سار فيض خدا كوثر لبت
اي جاي چشم فاطمه دور و بر لبت
عالم گداي ريزه خور خوان دست توست
روزي ميان سفره ي احسان دست توست
اول امام زاده ي دنيا خوش آمدي
ابن الكريم اُمّ ابيها خوش آمدي
اول پدر به حضرت حيدر تو گفته اي
پيش از همه به فاطمه مادر تو گفته اي
***
آغوش گرم فاطمه بوي بهار داشت
صبحي كه مادرانه تو را در كنار داشت
آن روز با لبان تو افطار خود گشود
بابا علي كه كام تو را انتظار داشت
قنداقه ات شميم دل انگيز خويش را
از عطر سيبِ سرخ خدا يادگار داشت
خورشيد با نگاه تو از خواب ميپريد
پيش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت
پاي بساط سفره ي افطاريِ خدا
هفت آسمان ملائكه ي روزگار داشت
عالم به عشق ِ خالِ لبت آفريده شد
ورنه خدا به عالم و آدم چكار داشت
***
اي نازدانه كودكِ دلبند فاطمه
اي خنده ات بهانه ي لبخند فاطمه
تو چشم خود به روي نبي باز ميكني
جا دارد اينكه بَهر همه ناز ميكني
ناز و كرشمه سُنَتِ مانده ز عهدِ توست
شه بالِ سبز حضرت جبريل مهدِ توست
غوغاترين، عزيزترين، خوش قدم ترين
در بين ِ ايل ِ جود و سخا با كرم ترين
چشم ِ بد از قشنگيِ چشمت به دور باد
ملعونه ي حسوده الهي كه كور باد
مصطفي متولي
- جمعه
- 8
- دی
- 1391
- ساعت
- 22:5
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه