مَنِ بیمایه که باشم که خریدارِ تو باشم
حیف باشد که تو یارِ من و من یار تو باشم
تو مگر سایه ی لطفیِ به سَرِ وقتِ من آری
که من آن مایه ندارم که به مِقدارِ تو باشم
*تو به من لیافت دادی، چقدر دلم برا روضه ها تنگ شده، چقدر دلم برا رفیقای روضه تنگ شده، چقدر برا دستِ جمعی حسین حسین گفتن دلم تنگ شده، امشب شبِ شهادتِ آقا امام صادقِ، بگو: یابن الحسن، سرت سلامت، اما یه کاری کن مُحرم راحت بتونیم نوکری کنیم...همه ی مانگرانیِ محرم رو داریم...*
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گُلِ من باشی و من خارِ تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوارِ تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویَت
مگر آن وقت که در سایه ی زِنهارِ تو باشم
گر خداوندِ تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حاملِ اوزارِ تو باشم
مردمان عاشقِ گفتارِ مَنِ ای قبله ی خوبان
چون نباشند که من عاشقِ دیدارِ تو باشم
*حاظرم همه ی زندگیم رو بدم فقط یه بار ببینمت...*
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم که تو ببخشی که سزاوارِ تو باشم
گر چه دانم که به وصلت نرسم باز نگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکارِ تو باشم
نه در این عالمِ دنیا که در آن عالمِ عُقبی
همچنان بر سر آنم که وفادارِ تو باشم
- پنج شنبه
- 13
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 16:55
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه