مردم شهر را دعا می کرد
ذکر حق بود، لب که وا می کرد
عمر خود، خرج مکتبِ حق کرد
نفسش ظرفِ مس طلا می کرد
تا که میگفت شیعه جان ندهد
محتضر را ملک رها می کرد
دمِ او صد مسیح زنده کند
نگهش دردها دوا می کرد
حرکتِ کوه در تصرف داشت
بی عصا بحر را دوتا می کرد
خود خلیل است او که می بینید
بین آتش برو بیا می کرد
قدرِ او را کسی ندانست و
شکوه از قوم بی وفا می کرد
نیمه شب بود حمله ور گشتند
در قنوتش خدا خدا می کرد
پا برهنه، بدون عمامه
طلب چند آشنا می کرد
پیش چشم عیال و فرزندش
شرم از فحش و ناسزا می کرد
نانجیبی پیاده می بردش
کاش از سن او حیا می کرد
مچ پایش که در گذر پیچید
استخوان تنش صدا می کرد
پشت مرکب نفس زنان یادِ
دختر شاه کربلا می کرد
اثر پیری است یا اینکه
داغ عمه قدش دوتا می کرد؟
یاد عمه رقیه اش کرده
نذر مویش چه گریه ها می کرد
جانم عمه فدای یک مویت
چه کسی شعله زد به گیسویت؟!
- شنبه
- 15
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 15:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه