بسویت آمدم با رو سیاهی یا رسول الله
زمن بهتر به حال من گواهی یا رسول الله
گنهکاری پشیمانم پریشان دیده گریانم
بسویت آمده غرق گناهی یا رسول الله
زبسکه توبة خود را شکستم می کشم خجلت
مسلمانم ولی خواهی نخواهی یا رسول الله
به جان دخترت زهرا بگیر از دست من مولا
نجاتم ده ز گرداب تباهی یا رسول الله
چه زحمتها کشیدی در ره اسلام و حفظ دین
نداند جز خدا آن را کماهی یا رسول الله
به دست نفس امّاره اسیریم و گرفتاریم
رهان افتاده را از قعر چاهی یا رسول الله
اگر رانی مرا از در کدامین در زنم دیگر
تو باب الهی و عالم پناهی یا رسول الله
به زیبایی به پاکی مهربانی بی نظیری تو
همیشه امتت را خیر خواهی یا رسول الله
فدای خلق زیبایت شود این جان نا قابل
تو چون خورشید تابانی تو ماهی یا رسول الله
بود دستم تهی هستم فقیر مانده و مسکین
گدایی بی سرو پایم تو شاهی یا رسول الله
شفائت کن به درگاه خدا ای بندة محبوب
به گمراهی چو من بنما تو راهی یا رسول الله
بوَد این شهر شهرِ تو منم امروز مهمانت
ولائی را رهان از روسیاهی یا رسول الله
- سه شنبه
- 25
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 11:2
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه