ای تمام زیبایی در نگاه تو روشن
لحظه ای بیا آنگه لحظه ای نگر در من
هرکه هرچه گم کرده با تو میشود پیدا
با تو میشود چشم جمله دوستان روشن
جان اگرچه شیرین است پیش پای تو ناچیز
تو بخواه قربانی تا بگویمت من من
در سراغ تو اعضاگشته چشم سر تاپا
راستی چه شیرین است لحظة تو را دیدن
این جهان گسترده بی تو جز بیابان نیست
با گل وجود تو هر کجا شود گلشن
هر شبی بیاد تو تا خدا رسانم دست
کی شود رسد دستم یک شبی بر آن دامن
داده ام زکف دل را روز وشب قرارم نیست
عشق آسمان جایت کرده در دلم مسکن
نقد جانم ارزانی بر تو ای همه خوبی
در ازای جان دادن بوسه از لبت چیدن
- پنج شنبه
- 27
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 15:59
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه