چکد ز دیدة دل اشک غم برای بقیع
شکسته قامت صبرم ز ماجرای بقیع
هوا هوای غم است و جهان جهانِ ملال
سزد که گریه کنم روز و شب برای بقیع
کنار قبر ائّمه چه جای صبر و سکوت
هزار مرتبه جانم شود فدای بقیع
کجاست بقعة اجداد تو امام زمان
دل شکسته کند روز و شب هوای بقیع
چه غربتی است که غم بارد از در و دیوار
سزد که شیعه بمیرد به زیرِ پای بقیع
کنار قبرِ رسول خدا شود دل خون
بیاد فاطمه جانِ نبی ، صفای بقیع
بگو به حضرت امّ البنین که ای مادر
بگو بگو به من از راز آه و وای بقیع
کجاست شیر خدا جان نثار و جان نبی
که وا کند لب و گوید زِ غصّه های بقیع
کجا نهاده رخش را بصورت دیوار
بیاد فاطمه همناله با صدای بقیع
نشانه ای فقط از قبر مجتبی مانده است
نشان او ز که جویم ای آشنای بقیع
هنوز اشک غم از چشم حضرت سجّاد
چکد به خاک پر از کرب و پُر بلای بقیع
امام حضرت باقر، امامِ صادق هم
شدند مرثیه خوان بر غم رسای بقیع
بیاد مادرشان فاطمه چه زار و غمین
نشسته اند در این کنج انزوای بقیع
بگیر دست ولایی به حشر یا زهرا
که تا به حشر کند گریه در عزای بقیع
- دوشنبه
- 31
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:41
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه