سلام ای مدفن جانان مدینه
سلام ای شهر جاویدان مدینه
سلام ای شهر عشق و آتش و سوز
سلام ای مسکن ایمان مدینه
تو زیبایی دلارایی مدینه
تو آرام دل مایی مدینه
مدینه ای تو شهر غرق در نور
شدی از نام خود همواره مسرور
تو شهر خاتم پیغمبرانی
برای مسلمین بهتر ز جانی
مدینه دیده ای ختم رسل را
تو داری در تن خود عطر گل را
تو داری در دلت کوی علی را
مدینه دیده ای روی علی را
ولی دارم ز تو من هم شکایت
که زهرا دیده در تو رنج و محنت
گرفتند از گل طاها فدک را
دریغ از فاطمه کردی کمک را
ولایت را تو دیدی غصب کردند
چه کس را جای مولا نصب کردند
چرا زهرا رُخَش شد در تو نیلی
که زد بر صورت گل ضرب سیلی
بگو با آن گل طاها چه کردی
بگو با سینة زهرا چه کردی
چرا شد پهلوی زهرا شکسته
چه کس بُرده علی را دست بسته
بقیع تو چرا افسرده حال است
تو هم گویی دلت غرق ملال است
میان کوچه هایت غم نشسته
حسن شد مثل مادر دل شکسته
امام مجتبی شد در تو مسموم
نشد چون او کسی همواره مظلوم
گل آل عبا شد در تو دلگیر
به تابوت حسن دشمن زده تیر
مدینه در تو خون شد قلب سجّاد
نشد هرگز دلش از غصّه آزاد
بقیع تو به ظاهر هست خاموش
غم زهرا مگر گردد فراموش
امام باقر و صادق در اینجاست
بقیع ات روشن از رخسار آنهاست
ولائی روز و شب در انتظارت
که با چشمش همی روبد غبارت
خداوندا به حق آل طاها
قبول از ما نما طاعات ما را
- دوشنبه
- 31
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه