• شنبه 3 آذر 03


اشعار شهادت امام حسن (ع) ( آماده شد سفره ، كرم ، خِيل گداها )

1171

آماده شد سفره ، كرم ، خِيل گداها

مي آيد امشب واژه واژه رمز دريا

مهمان ويژه آمده بر سفره ي ما

مهمان نباشد ميزبان عرش اعلا

امشب صفا مي بارد از دست كريمي

بايد بخوانم ياعليُّ ياعظيمي

 

مي بارد از دست خدا باران رحمت

آرام مي آيد صداي پاي حيرت

دنيا نديده جلوه اي با اين ابهّت

خورشيد آورده ست دامان رسالت

امشب خدا آقاي ديگر آفريده ست

يعني كه حيدر بهر حيدر آفريده ست

 

امشب مي و ميخانه و پيمانه جور است

امشب شراب عاشقان يك كاسه نور است

امشب زمين و آسمان غرق سرور است

چون كاروان يار در حال عبور است

امشب دوباره حضرت موسي به نيل است

سردسته ي مستان امشب جبرئيل است

 

پرشورتر از موج درياهاست اين عشق

آرام تر از صحنه ي صحراست اين عشق

در امتداد ذكر يازهراست اين عشق

بين تمام عشق ها آقاست اين عشق

اين عشق ، عشق مجتبي ماه زمين است

آيينه ي عشق اميرالمومنين است

 

اي منتهاي آرزوي دردمندان

تنها كريم دست هاي مستمندان

روشن ترين مهتاب قلب تار دوران

باران ترين خورشيد ، اي همپاي باران

بوي خوش هم صحبتي را از تو جويم

وقتش رسيده با تو حرفم را بگويم

 

 آيينه دار وجه ختم المرسَليني

ماه سماواتيّ و خورشيد زميني

خيرالاَنامي تو ، مُعزُّالمُومنيني

مجنون ترين ليلاي رَبُّ العالميني

درصحنه هاي عشق تنها تكسواري

تو مثل مادر ، مثل بابا تا نداري

 

تا آمدي شام علي رنگ سحر شد

آغوش حيدر سجده گاه صدقمر شد

تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد

زهرا دگر مادر شد و حيدر پدر شد

در بيستون عشق تا تكثير گشتي

با جمع زهرا و علي تعبير گشتي

 

بر روي دستان پيمبر چان گرفتي

چون ابر بودي ، رخصت باران گرفتي

ﺷﺄن نزول سوره ي انسان گرفتي

تو زندگي از لؤلؤ و مرجان گرفتي

تو اولين ايجاد يك وصل مطهّر

اَلحق كه مرواريد زهراييّ و حيدر

 

ناز نگاه مهربان تو چه زيباست

جغرافياي چشمهايت رو به درياست

مهتاب از آيينه ي روي تو پيداست

لالايي خواب تو با امّ ابيهاست

ماهي، چه والايي، چه زيبايي حسن جان

يوسف ترين فرزند زهرايي حسن جان

 

من با گداييّ تو آقا خو گرفتم

بي آبرو بودم كه رنگ و بو گرفتم

با غصه هايم در بغل زانو گرفتم

از شرم چشمان تو از تو رو گرفتم

با اين كه بد بودم مرا كردي غلامت

آقاي بي مانند ، قربان مرامت

 

تنهاترين سردار غربت ، من فدايت

فخرم به عالم اين بُوَد هستم گدايت

شاهم زماني كه شوم خاك عبايت

اي كاش مي بودم وَ مي مُردم به پايت

هرآنچه دارم از تو دارم ، كم ندارم

وقتي(اسيرت) مي شوم،ماتم ندارم

 

شاعر: حميد رمي

  • شنبه
  • 9
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 8:55
  • نوشته شده توسط
  • عفاف

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران