دلم از وحی نگاه تو مسلمان شده است
خم ابروی شما آیه ی قرآن شده است
من غزل از تو نگویم که کمیتم لنگ است
از کرامات تو دعبل شدن آسان شده است
تار گیسوی تو مانند ضریحی تا اوج
که شفا خانه ی دلهای پریشان شده است
اسم اعظم که بر انگشتری ات هست نگین
هر که آموخته یکباره سلیمان شده است
پس کرامات تو تا هست چه غم وقتی که
کافری از سر لطف تو مسلمان شده است
من که یک عمر مسلمان تو هستم دیگر
عجبی نیست بگویید که سلمان شده است
یک نفر آمده اینجا به امید کرمت
یک نفر آمده و دست به دامان شده است
پدرت گفت بیاییم در خانه ی تان
سائل این بار سفارش شده مهمان شده است
ما همه ریزه خور ایل وتبارت هستیم
لاجرم روزی ما سفره ی خوبان شده است
این فقط گوشه ای ازمهر دوچشمان شماست
سید ری هم اگر راهی ایران شده است
مهدی چراغ زاده
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 13:49
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه