• دوشنبه 3 دی 03

حاج نادر بابایی

مناجات سحری -(ندیدم جز تو یارب یار دیگر)

402

ندیدم جزتو یارب یاردیگر 
فتادم  آستانت  بار دیگر

من واین قیل وقال ملک خاکی
من و نفس دنی و  غیر پاکی

مرا برخوان خود کردی صدایم
تویی آن شاه مطلق من گدایم

توخودخواندی مراپاکم نمایی
زقید این من و منها رهایی

غلط گفتم اگرگفتم کسم من
میان گلشن هستی خسم من

من و این آستان و دست خالی
نه اعمالی نه احوالی نه حالی

من واین خلوت واین سوزوسازم
سحرگاهان و بغض جان گدازم

به  سینه باعث آهم  تویی  تو
زتومن آنچه راخواهم تویی تو

شبی با کوله بار آه و ناله
بدیدم عکس یاری در پیاله

عنان  اختیار از کف بدادم
چنان مستم نمود ازپا فتادم

بدیدم  چهره ی گلگون آن یار
شدم دلداده اش اوگشته دلدار

اگر چه بنده ی نالایقم  من
خدایا برحسینت عاشقم من

به حق آن  شهید وکربلایش
توازاین بنده بگذرباخطایش

رسیده ازتو معبودا به(نادر)
زالطاف فزونت گشته شاکر

  • جمعه
  • 11
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران