اَمین درد آگاهم ، تو آگاهی چه میخواهم
چراغ روشن راهم ، تو آگاهی چه میخواهم
توسَرتا پاهمه شوری ولی ازما چرا دوری
تَمنّاگشته هَرگاهم ، تو آگاهی چه میخواهم
دَهم بَرمَقدمت دِلرا،نگاهی از کرم بِنما
که بی مهرتوگمراهم، تو آگاهی چه میخواهم
توخورشید جهانتابی تونورخالص ونابی
ترا ازجان ودل خواهم، تو آگاهی چه میخواهم
جوانی رفته چون تیری رسیده موسم پیری
گدایم من تویی شاهم، تو آگاهی چه میخواهم
نشستم تابیایی تو،کجایی توکجایی تو
توماهی درشبانگاهم، تو آگاهی چه میخواهم
به دربار تواَم شاعر،همان آسیمه سر(نادر)
مرا نوحه بود آهم، تو آگاهی چه میخواهم
- شنبه
- 12
- تیر
- 1400
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه