طبیبا درد هجران را دوا گو
دوای این دل بیمار ما کو
مریض عشقم و گُم کرده یارم
شدم آواره ازاین سو بدانسو
کدامین مَرهَم آیا چاره سازد
که جان بخشد بما آن نوشدارو
ندیدم نرگس مست وخُمارش
نکردم سجده در مِحراب ابرو
شدم مست شراب ناچشیده
قرار از من ربوده خال هِندو
پریشان حالی و آشفته گیها
حکایت دارد از آشفته گیسو
من از روز اَزل این نکته دانم
مناسب کی بوَد وصل من و او
خَزَف کی با دُر شهوار گُنجد
رُخ زیبای یار و این سیه رو
ولیکن مور هم دارد سخنها
بدنبال سلیمان کوی در کو
اگر (نادر)وصال یار خواهی
بگوصبح ومسا هوحَقّ و حَق هو
- یکشنبه
- 13
- تیر
- 1400
- ساعت
- 12:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه