• دوشنبه 5 خرداد 04


شعر امام رضا ( ع) ( جنگل به دست حادثه افتاده، آهوی قصّه باز پریشان ست )

2197

 جنگل به دست حادثه افتاده، آهوی قصّه باز پریشان ست
کورست اجاق کهنه ی باران ها، دریاچه پا به ماه بیابان ست
خشکیده است در دل فروردین، لبخند غنچه ها و پرستوها
قندیل بسته خواب شکفتن ها، تقدیر هر بهار زمستان ست
از خون دل چه سود خماران را؟ مستی شهید راه شرافت شد
باید به دار تاک بیاویزند، انگور را، اگرچه پشیمان ست
زنجیر بسته بال پریدن را، یا اینکه دانه هات نمک دارد!؟
پابند چیستند کبوتر ها!؟ دور از حرم که دانه فراوان ست!
خاکی تریم از آن که بخواهیمت، ما را خودت بیا و هوایی کن
بال و پر کبوتر زخمی را دستان مهربان تو درمان ست
با دستمال ابری بارانی، عمری غبار گنبد نورت را
می شوید آسمان که بداند خاک، خورشید خانه زاد خراسان ست
این سینه های بایر لَم یَزرَع، این ابرهای گوش به فرمانت
قد قامت الصلوه، که چشمانت، شأن نزول آیه ی باران ست
شاعر که شعر سوی تو می آرد، شرمندگی به کوی تو می آرد
با کوله بار زیره و دلتنگی، گویی کسی مسافر کرمان ست
 شاعر: علی فردوسی

  • شنبه
  • 9
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:0
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران