نیا به کوفه که شهرِ پُر از غم و درد است
نیا به کوفه حسین چونکه پر زنامرد است
نیا که اهلِ ریا و یمی ز نیرنگ اند
برای کشتنت ای شاهِ دین هماهنگ اند
نیا به کوفه حسین جان جانِ مادرتان
نیا که کشف حجاب گردد ز خواهرتان
برو مدینه که اینجا وادی دَغَل است
برو به خاطرِ طفلی که ناز در بغل است
خرابه کوفه شود پیشِ تو خرابم کرد
خجل زده شده ام کاینچنین جوابم کرد
نوشته ام که بیایی نیا عموزاده
تمامِ کوفه پر از کافرینِ جَلّادِ
حذر کن از سفرُ جان نوکرت برگرد
به خنده های عسل دارِ دخترت برگرد
نیا که حُزنِ زمان بر دلِ تو می ماند
نیا که داغِ جوان بر دلِ تو می ماند
شود زخمیه کینه درخت احساس ات
بریده میشود اینجا دو دست عباس ات
تو میشوی بدونِ زهیر و حر و حبیب
شوی مضطر دل خسته بی پناه و غریب
غریقِ سوزِ عطش میشود سر و پایت
شکوفه میزند از تیر و نیزه اعضایت
فغان که نیزه و شمشیر بی امان بخوری
لگد ز پایِ حرامزاده سنان بخوری
میان پنجه ی شمر گیسوی سر تو رسد
به زیر خنجر او وای حنجرِ تو رسد
به سینه ات بِنِشیند دست و پا بزنی
تو دست و پا در آن مقتلِ جفا بزنی
جدا کند سر تو از تنت عزیز خدا
به پیش چشمِ پر از خونِ زینب کبری
#روضه_سیدنا_الغریب
#باب_الحوائج
#مسلم_ابن_عقیل
#رضا_آهی
- دوشنبه
- 28
- تیر
- 1400
- ساعت
- 22:5
- نوشته شده توسط
- رضا آهی
- شاعر:
-
رضا آهی
ارسال دیدگاه