تا کبوترها نشستند و از این خوان می خورند
زائران از دست تو هر روز احسان مي خورند
اي كريم بن كريم... حتّی کریمانِ جهان...
بر سر این سفره از دستان تو نان می خورند
باز بوي نذری ات پيچيده در پس كوچه ها
نذری چشم تو را مردم فراوان مي خورند
آهوان دشت ها هر شب دخيلت مي شوند
گندم صحن دلت را ياكريمان مي خورند
باز هم پروانه هاي عاشقت در كل شهر
چادر گلدار پوشیدند و باران مي خورند
امشب از گلدسته ات خورشيد مي بارد به شهر
آسمانها حسرت خاك خراسان مي خورند
شاعر: وحیده افضلی
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:32
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
وحیده افضلی
ارسال دیدگاه