مهدیا یوسف گم گشته ی کنعانی تو
لنگر کشتی این عالم امکانی تو
میبرد حسرت دیدار تو جمع ملکوت
برتر از تاج فلک خسرو خوبانی تو
روز ما گشت سیه در غم هجران تو لیک
در نهانخانه ی ما شمع فروزانی تو
طرح نابودی ما ریخت لئیمان دغل
غافل از آنکه به هر شیعه نگهبانی تو
میکشد بار مذمت ز منافق احباب
در شگفتم که چرا ساکت و پنهانی تو
خاطر شاه خراسان نظری بر ما کن
هر شب جمعه اگر ساکن ایرانی تو
از افق سر بزن ای مصلح عالم گویم
خَلَف ختم رُسُل حجّت یزدانی تو
خاطر آزرده و مهجور تو ما را مددی
صبح امّید شب تیره و حرمانی تو
پای در گل همه مستغرق بحر گنهیم
فرجی بهر خدا شافع عصیانی تو
سر در کعبه بزن پرچم توحید بیا
تا نمایان بشود حامی ایمانی تو
میزند طعنه عدو مَهدی موعود کجاست
من در این مسئله مبهوتم و حیرانی تو
از پس پرده برون شو بنما قهر خدا
تا که گویم ولد نیمه ی شعبانی تو
مظهر ذات خدا منبع فیض ازلی
قُدِّسَ سِرِه در محضر جانانی تو
عَجَّل اللّه تعالی فرجه یا قدّوس
سالها ورد زبان دل سوزانی تو
صاحب عصری و خُسران خصیمان بنگر
خسرو دادگر و صاحب دیوانی تو
عطش طبع "صفا" آب بقا میجوید
گفت استاد ازل چشمه حیوانی تو
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه