جمعه شد باز همه منتظر دیداریم
انتظار قدم یوسف زهرا داریم
کی شود با تو بخوانیم نماز جمعه
مهدیا ما همه در حسرت این پنداریم
جمعه ها بدرقه با شوق وصالت کردیم
ای که در وصل تو عمریست همه بیماریم
وعده ی جمعه به عشّاق خدایت داده
چشم بر در همه در بارقه ی انواریم
هر شب جمعه فقط شمع بود شاهد ما
لیل را تا به سحر در غم تو بیداریم
غم هجر تو دگر تاب و توان از ما برد
شمع سان آب شده بر تن خود می باریم
شکوه ی درد فراق تو کجا باید برد
قصّه ی عشق تو را با چه زبان بنگاریم
درد هجران تو ما را نکشد کاش شبی
زیر پای تو بود نیک چو جان بسپاریم
عشق تو داده به ما رغبت روز جمعه
بوته ی وصل در این روز به دل می کاریم
کاش آن هفته ی موعود شود این هفته
آرزوئیست که خواهان ز حق داداریم
آگهیم عاشق خونخواهی اجداد خودی
ما هم از عشق همایونی تو سرشاریم
قسمت ما که نشد فیض عظیم شهدا
اذن ده تا که سر و جان به رهت بگذاریم
عالم عاریه چون حشر و حسابی دارد
گر خدا یار شد از راه خطا بیزاریم
شوکت عمر (صفا) را نبود راز دگر
همه از لطف شما هست که عزّت داریم
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 22:10
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه