امروز علی بر خانه ی دلدار مهمان می رود
بشکسته فرق سر ولی با عشق جانان می رود
ترک حسین و زینب و کلثوم نالان می کند
بر مجتبی بسپرده خود ترک عزیزان می کند
عزم سرای عاقبت محبوب خوبان می کند
افطار خود را بشکند بر خوان احسان می رود
مولا امیر مؤمنان باشد به سبحان میهمان
به به عجب شخصیتی مهمان چه عالی میزبان
زین میهمانی را خدا بنما نصیب شیعیان
آنجا که عشّاق علی شاد و خرامان می رود
امروز و امشب در زمین حتی میان عرشیان
بزم عزا بر پا بود افغان کند سبّوحیان
قُتل العلی گوید همه بر سینه و بر سر زنان
زهرا برای تسلیت پیش یتیمان می رود
حتّی خدای ذوالمنن در سوگ سلطان عرب
بیت عتیقش را سیه پوشان نموده زین سبب
چون خانه زاد او بود یعسوب دین حیدر لقب
جنّت گشوده ذات حق مولا شتابان می رود
در شهر کوفه گرد غم بنشسته روی هر صنم
در خانه ی حیدر بود گریان همه اهل حرم
عبّاس می گوید پدر جانم فدایت دمبدم
یا رب چرا از پیش ما خورشید تابان می رود
زینب همی گوید عجب ای وای بی بابا شدم
کلثوم خون گرید زند بر سر که بی یارا شدم
اما حسین گوید که بی بابا شدم تنها شدم
روح روان بودی پدر با تو دل و جان می رود
اوّل امام اهل دین امید قلب مؤمنین
ساقی کوثر مرتضی داماد ختم مُرسلین
منجی کلّ ما خلق محیی قرآن مبین
چشم و دل اهل "صفا" آزاده انسان می رود
- دوشنبه
- 4
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 11:36
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه