نمی دانم چه راز است این حسین را دوست می دارم
قسم بر مکتب و آئین حسین را دوست می دارم
چنین گویند بوذر را که روزی گفت یا سلمان
من از پنج آفتاب دین حسین را دوست می دارم
دو چشمش گشت اشک آلود سلمان هم به او فرمود
که من هم چون تو از دیرین حسین را دوست می دارم
سپس سلمان و بوذر این سؤال از مجتبی' کردند
حسن هم گفت حکمت بین حسین را دوست می دارم
حسن با بوذر و سلمان برای کشف این مطلب
روان هر سه بر این تمکین حسین را دوست می دارم
شتابان هر سه این قصّه به زهرا بازگو کردند
خانم هم گفت با تحسین حسین را دوست می دارم
معمّا حل نشد آخر توسّل بر علی جستند
سرود آن علّت تکوین حسین را دوست می دارم
کلید حل این امّا همه گفتند یاسین است
یقین او هم کند تبیین حسین را دوست می دارم
محبّان حسین گشتند سوی مصطفی عازم
زهی با نغمه ی شیرین حسین را دوست می دارم
نبی بسیار در حیرت چگونه گوید ای یاران
که من هم عدن را آذین حسین را دوست می دارم
امین وحی نازل شد پیمبر را چنین گفتا
خدا هم گفت از خاصّین حسین را دوست می دارم
حسینی که خدا- احمد- علی زهراش دارد دوست
چه خواهم از خدا به زین حسین را دوست می دارم
یقینم هست می گوید همه ذرّات مافیها
مه و خورشید با پروین حسین را دوست می دارم
بدان شمشیر برّا هم سرش از تن جدا می کرد
ولی می گفت خود غمگین حسین را دوست می دارم
سرش را نیزه هم در سر گرفته وا حسین می گفت
همی کرد در فضا تدوین حسین را دوست می دارم
سنان و تیغ و هر سنگی که او را بوس می کردند
یکا یک بود در تلقین حسین را دوست می دارم
"صفا" هر دم که یاد مرگ و قبر و یا معاد افتد
بود بر سینه اش تسکین حسین را دوست می دارم
- دوشنبه
- 4
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 11:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه