برو ای پیر دیر امشب به زهرا میهمانی تو
اگر چه هیجده ساله جوان قهرمانی تو
تو سیر سالکان داری سرای عشق می جویی
برون از قالب خاکی دلا روح و روانی تو
کفن پوشیده ای شوق شهادت در سرت بینم
چنان شوریده ی عشقی که در معنا نهانی تو
علی ای حاصل عمر عزیز لیلی دلخون
کمی آهسته رو آخر مرا آرام جانی تو
شتاب از بهر جنّت می کنی یا سیری مادر
من این باور ندارم بس که دانم مهربانی تو
یقین از دیدنت باغ ارم مسرور خواهد شد
ولی خون می خورد مادر غم هجران ندانی تو
چگونه دل کنم من از تو ای فرزانه فرزندم
چگونه داغ تو بینم قمر طلعت جوانی تو
"صفا" در روز محشر از تو اجر بیکران خواهد
گناه آلوده را خواهی شفاعت گر توانی تو
- دوشنبه
- 4
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 16:43
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه