داری میری به میدون دست علی به همرات
پشت سرت میریزهاشکای چشم بابا
تو میری و قد من خمیده بابا
آخه دیدنت دیگه بعیده بابا
سخته اما داری میری سمت دشمن
جلویه چشمامه خاطراتت با من
ولدی ولدی ولدی ولدی
جگرم جگرم پسرم پسرم
دیگه نمیشه حتی بالا سرت بشینم
از هر طرف که میرم تن تو رو می بینم
داری جون میدی نمیشه باور من
یه نفس بکش بابا به خاطر من
پاشو اربا اربا پدرت تنها شد
تو سپاه کوفه هلهله بر پا شد
جگرم جگرم پسرم پسرم
----------
روی لبای خشکت می ریزه اشک چشام
بابا مثل قدیما بیا بشین رو پاهام
به شماره افتاده دیگه نفس هام
یه عبا اندازه ی کربلامی خوام
چی سرت آورده پسرم این دشمن
جون سپردن از تو گریه کردن از من
جگدم جگرم پسرم پسرم
=======
شاعر : مجید بنی فاطمه
- دوشنبه
- 27
- مهر
- 1394
- ساعت
- 6:57
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
- شاعر:
-
مجید بنی فاطمه
ارسال دیدگاه