چون شهداى كربلا رفعت جاودان گرفت
جمله سرير سلطنت در حرم جنان گرفت
دشمن غافل از خدا سير نشد ز فتنه ها
قصد اذيّت زن و كودك كشتگان گرفت
آتش كينه بر همه خيمه ى طاهرات زد
خفّت ميزبان ببين طاقت ميهمان گرفت
عزم فرار بر دمن عترت آل مصطفى
از غم هول آتش مهلك آشيان گرفت
جمع نمود جمله را بند به دست و پا زده
زيب زر از رقيّه و فاطمه در فغان گرفت
رأس حسين و هيجده رأس بريده ى دگر
بر سر نيزه دشمنان مى برد ارمغان گرفت
قافله از عراق چون راهى شهر شام شد
بين دو شهر كوفه و شام شبى مكان گرفت
خيمه ى استراحت از بهر رفاه شد به پا
ظلمت و نور پيش هم انس چسان توان گرفت
صومعه ى كنشتيان بود در آن مجاورت
نور سر حسين را راهب از آن ميان گرفت
راهبى آمد از همان دير مسيحيان برون
شرح مصيبت غم واقعه را عيان گرفت
خولى و شمر يا عمر سعد لعين ناخلف
بود يكى از اين سه تن گر بتوان نشان گرفت
گفت كه صاحبان سر هست حسين و لشكرش
لعن يزيد گفت جان دشمن جانستان گرفت
پاپ سرود واى بر دولت فاسق يزيد
از چه حيات اين همه فاضل و قهرمان گرفت
تك تك سر بريدگان مظهر زهد و بندگيست
ديده ى جان و دل بسى عبرت بى كران گرفت
جذبه ى عشق اين سر خونى پور مصطفى
از من پير عيسوى با نظرى عيان گرفت
عاشق بى قرار او گشته دل نزار من
با چه بهانه گل توان از كف باغبان گرفت
با ده هزار درهم آن پير به آرزو رسيد
عترت و هم رئوس را شب ز عدو امان گرفت
يك شب حسين ميهمان شد به مسيحيان ورا
مثل گلى به مكرمت در كف امتحان گرفت
ناله ى وا حسين از آن صومعه آشكار شد
آتش از آن فغان دل ريشه ى استخوان گرفت
با قطرات اشك شست خون سر حسين را
لكّه ى خون ز صورت و ديده ى ناگران گرفت
مزد محبّت ورا داد حسين خونجگر
بارقه ى هدايت از رهبر مهربان گرفت
پيرو دين مصطفى گشت كشيش با خرد
قول شفاعت از شه حامى انس و جان گرفت
چشم بصيرت اين چنين معجزه مى كند "صفا"
يك شبه پير دير آن كبكبه ى گران گرفت
- دوشنبه
- 4
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 21:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه