آمدی جلوه دهی راهب نصرانی را
یا خجالت بدهی طرز مسلمانی را
آمدی آمدنت دیر مرا روشن کرد
تو عوض کردی تعریف درخشانی را
بوی نان های عراق از سر تو میآید
نذری آورده ای این خانه ی لبنانی را
از همان لحظه که چشمم به سر موی تو خورد
متوجه شده ام شرح پریشانی را
تو مسیحای منی تهمت ناحق زده اند
همه ی خلق جهان عیسی عمرانی را
من مسلمان توام ای سر بر نی رفته
از تو آموخته ام بی سر و سامانی را
اشک من کاش به روی لب تو چکه کند
تا کمی، تر کند این خشک بیابانی را
خون زخم سر تو بند نمی آید که
چه کسی سنگ زد این صفحه ی پیشانی را
در حضور همه با مُشک سرت را شستم
تا ببینند کمی شیوه ی مهمانی را
.
- یکشنبه
- 30
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 9:35
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سید محمد حسینی
ارسال دیدگاه