آمدم بـردرگهت باســوزو آه
صاحب کل خــلایق یا الاه
نادم وشرمنده ازکردارخویش
غوطه ورگشتم به دریای گناه
دفــتراعمال من گــردیده از
کثرت جرم و خطـاهایم سیاه
شــرمسارم ازگناهــانم همی
بهرعصــیان عمرخودکردم تباه
بنده ای بی بنـدوبارم جاهلم
تـابع نفسم توی یارب گـواه
رفته ام در کوچه های معصیت
روزوشب فرسنگها بیهوده راه
همچوصیدم دستـگیر دام کین
بـارالها مانـده ام درقعر چاه
دستگیــری دست من گیرونما
برصـراط مستقیمت انتــباه
نوکـر آل اللهـــم درســوگشان
اشگ غم جاری شود ازدیدگاه
آنچنـان گـریَم برآن ثاراللهـت
غبطـه براشگم کند یکسر میاه
بگذراز جرم(جوانـی) ای خدا
از ره لطـف کـرم بنمــا نگاه
- یکشنبه
- 10
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 22:58
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
موسی جوانی تبریزی
ارسال دیدگاه