خصم دون ره برحریم نور یافت
تیغ ملجم فـرق مولا را شکافت
ضـربت شمشیر زهـر آلود کین
تانشست برفـرق سلـطان مبین
شدعیــان باردگـر شــق القــمر
عــالمی زین واقعــه شدباخبــر
شیرحق افتــاد در محـراب خون
گــوئیا طـاق سما شد واژگــون
سجـده را مولا علـی تکــرار کرد
فـُـزت رب الکــعبه را اقــرار کرد
کـوفه را اندوه و ماتم سرگــرفت
نـاله ی وامحـــنتا دربـرگــرفت
ازنـوای دلخـــراش عــرشــیان
محشرکبــری درآن دم شد عیان
عرش وفرش درسوگ فخرکائنات
فــاتح خــیبر امیــر ممکنــات
نـاله سردادنــدباصــوت جلــی
آمــدآوای جگـــر ســوز علــی
دیـده هــا بارید چون ابر بهــار
زین مصیبت ماخلق شددلفــکار
بسکه جاری گشت از فرقش دما
رنگ رخسـار علــی شد کهــربا
جسم خونینش به خیل عاشقان
حمـل شد تامنـزلش نــاله کنان
درکنــارش مجـتبا باسوز و شین
ناله سرمی داد دلبـندش حسین
ازغـم زخــم پـدر دراضطـــراب
آید ازدیده (جوانــی) اشگــناب
- یکشنبه
- 10
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 23:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
موسی جوانی تبریزی
ارسال دیدگاه