ای هدایت گر!هدایت کن که گمراهم هنوز
بی خودم از خویشتن سرگشته ی راهم هنوز
کاش لبریزم کنی از معرفت..فرزندِ عشق
هرکه هستم هر چه هستم عبدِ درگاهم هنوز
راه را گم کرده ام دستی بگیر ای محترم
یک نگاهی کن اسیرم بند در آهم هنوز
دهمین خورشیدِ عرفان..حضرت والا مقام
بر تو و بر نامِ زیبای تو آقاجان سلام
رو به شهرِ سامرا کردم به قصدِ یک نگاه
حضرت هادی پناهم می دهی آقا پناه
مستحقم ..بینوایم.. بیکسم دلواپسم
مانده ام بدجور در گردابها و در گناه
از شما شرمنده ام ای کاش تطهیرم کنید
می پسندی که بمانم دلشکسته رو سیاه
دهمین خورشیدِ رحمت بی شما دق می کنم
یک براتی که بدون سامرا دق می کنم
ای علی چارمین.. بدجور حیرانت شدم
می شود یک روز بینم تا که دربانت شوم
ریزه خواری می کنم در پای این سفره ببین
این منم محتاج یک تکه از آن نانت شدم
کاش می شد تا بخوانی در حریمِ سامرا
طاقتم رفته ز کف بنگر که بارانت شدم
هادی آل پیمبر بال و پر بشکسته ام
چشم امیدم را به دستت بسته ام
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه