جانِ من!..برگرد غم می بارد از این سرزمین
لحظه ای اینجا نمان..برگرد حتماً نازنین
در دلم افتاده دلشوره پُرم از غصّه ها..
خواهشاً احوالِ زینب را در این وادی ببین
این چنین که نیزه داران می رسند از هر طرف..
ناگران هستم برایت دلبرِ ناز آفرین
این همه لشگر برای جایزه صف بسته اند
شمر و خولی و سنان هستند هر سه در کمین
بر دلم افتاده در گودال می افتی ز پا
می خوری سنگِ جفا بالای نیزه مه جبین
این سه ساله دخترت آواره ی صحرا شود
می برند گوشواره اش را دستهای آهنین
بر دلم افتاده بسته می شود دستانِ من
جانِ من!برگرد غم می بارد از این سرزمین
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:45
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه