در وداعِ آخرینت ناگران بودم حسین
وقتِ رفتن بود من هم بی زبان بودم حسین
جانِ من می رفت از کف در پی ات دامن کشان
داغ بودم از درون..آتشفشان بودم حسین
گاه می آمد به یارم خاطراتِ دلبری..
گاه از یادِ جدایی ..بی امان بودم حسین
گاه بوسه می زدم بر حنجرت با احترام
گاه یادِ مادرِ قامت کمان بودم حسین
این چنین که می روی از پیشِ من بی اعتنا
روزگاری خاطرت باشد چو جان بودم حسین
خاطر آزرده شدم گر می روی باشد برو
عاشقت بودم که بازم بی نشان بودم حسین
رفتی و و از مغرب امروز با چشمان خود
حسرت آلوده به دنبالِ سنان بودم حسین
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 13:0
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه