الامان از خشکی لبهای تو در کربلا
جوششی پیدا شد از غمهای تو در کربلا
ناسزاها گفته شد با بی حیایی تمام
بر تو و بر مادر و بابای تو در کربلا
تا که از مرکب زمین خوردی،هوا شد نیلگون
هتک شد بر حُرمتِ والای تو در کربلا
یک زنی از روی تل با اضطراب و واهمه
با تماشا گشته ست شیدای تو در کربلا
قاتلانِ تو اعم از خولی و شمر و سنان
آمدند سیراب سازند نای تو در کربلا
قتلِ صبر آغاز شد با کینه های خیبری
می رسید انگار واویلای تو در کربلا
سرجدا شد از قفا امّا به چه وضعیتی
تکّه تکّه شد همه اعضای تو در کربلا
لخته های خونِ تو خشکید زیرِ آفتاب
الامان از غربت بالای تو در کربلا
- جمعه
- 15
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 18:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه