چشمان تو را چشمه ی زمزم دیدم
محوت شدم و سجده کنان باریدم
آیینه ی ذات قل هوالله احد
در ذات تو ذات ربنایی دیدم
غرق تو ذات ربناییت شدم
آنگاه تو را به نام رب نامیدم
با معجزه ی خنده ی تو زنده شدم
عاشق شدم و عشق تو را فهمیدم
حاجی شدم و از هجر خال لبت
پا تا به سرم لب شدم و بوسیدم
بر خاتم خود نام تو را حک کردم
تا بلکه شود فدای عشقت گردم...
- جمعه
- 15
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 18:24
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه