• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

حضرت رقیه(س) -( نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه)

1063


نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه
نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه

سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم
تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه

از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه
نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه

شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش
تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه

گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم
بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه

چرا در شهر بد هستند  با طفلانِ بی بابا
بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر  یا نه

دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم
کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه

عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم
نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه

بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی
به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر  یا نه

خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد
بگویم از شبی که زد  برایت بیشتر یا نه

چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه
فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه

سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی
شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه

تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت :
ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه

  • پنج شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران