آهو آمد سوی تو آرام شد، پس می شود
در حریمت هر که بی کس می رود کس می شود
یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور
آسمان از دست این گنبد ملبّس می شود
خوب ها از چشمشان "می" می چکد اما چرا
قسمت چشمان من انگور نارس می شود؟
تو دلیل اعتبار گنبد و نقّاره ای
آهن و سنگ از وجود تو مقدّس می شود
دل اگر تاریک باشد در حریمت چون کلاغ
زود در بین کبوتر ها مشخّص می شود
پنجره فولاد، سقّاخانه و گنبد طلا
هر که در صحن است محو این مثلّث می شود
شاعر :مهدی رحیمی
- دوشنبه
- 11
- دی
- 1391
- ساعت
- 18:53
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه