شب وداع
آمدم ای حسین امشب را
تا سحرگاه در برت باشم
شب آخر بود، آمده ام
خواهرانه برابرت باشم
درد دلهای خود به تو گویم
دل دهم بر تو، دلبرت باشم
آمدم قوتی دهی قلبم
تا کنم صبر و زیورت باشم
کشتی دین تویی عزیز دلم
کمکم کن که لنگرت باشم
فکر فردا کشد مرا امشب
فکرگودال وپیکرت باشم
فکر رزمندگان آل الله
لاله زاران پر پرت باشم
چکنم من چگونه شاهد بر
قتل عباس واکبرت باشم
من چگونه میان قتلگهت
شاهد زجر مادرت باشم
من چگونه اسیر دستان
دشمن دون وکافرت باشم
سخت باشد درون ویرانه
شاهد مرگ دخترت باشم
ای برادر دعا نما بهرم
که زبعد تو یاورت باشم
شعر:اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 27
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 18:12
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه