تقدیم به شهید بزرگوار اسدا... لاجوردی
بشنو از من چون حکایت می کنم
قصه ای زیبا روایت می کنم
قصه مردی ز اصحاب یمین
با بصیرت، بی گمان دلسوز دین
مومنی روشنگر واهل تمیز
بود دنیا پیش چشمانش پشیز
با رژیم سلطنت اندر مصاف
دشمنی می کرد با هر انحراف
مرد پولادین زندانهای شاه
بر مسلمانان زندان تکیه گاه
بود مغضوب همه اهل نفاق
داشت بر افشای ایشان اشتیاق
روبروی باطلان، او شیر حق
لاجوردی بود، چون شمشیر حق
روزها بودی شکنجه قسمتش
کردعاجز دشمنان با همتش
با بروز انقلابی دین ستون
شد رژیم پادشاهی سرنگون
انقلابی، راهبر پیرخمین
لاجوردی را امام و نورعین
دوره ای دیگر براو آغاز شد
صحنه خدمت برایش باز شد
دادخواهی شد اول پیشه اش
شد بقای انقلاب اندیشه اش
سال شصت وفتنه اهل نفاق
روزهایی که ترورها بود داغ
لاجوردی مایه از جان می گذاشت
نقش اصلی در شکست خصم داشت
نور او خفاشها را کور کرد
دشمنیها قدر او مستور کرد
صحنه خدمت دُری از دست داد
یاد بادا صبر او را یاد باد
نامرادی ها اثر بر او نکرد
انقلابی بود وماند آن نیک مرد
پیروی از رهبری آگاه کرد
با سکوتش کوه را چون کاه کرد
چند سالی رفت واومشغول شد
حیطه ی زندانیان مسئول شد
بود آنجا منشاء خیر کثیر
بر همه زندانیان شد دستگیر
بهر خدمت شام وروز آماده بود
اوج ایمان بود، اما ساده بود
با خلوصی ناب خدمت می نمود
راه حق را اسوه ومقیاس بود
با شهیدان وطن همراز بود
مرغ روحش عاشق پرواز بود
اول شهریور هفتاد و هفت
گوهر والای ما از دست رفت
عاقبت برآرزوی خود رسید
سید مظلوم دوران شد شهید
قاتلینش جانیانی خودفروش
ظاهرا آدم ولی همچون وحوش
لاجوردی شد یقین حاجت روا
فزت رب گفتا مثال مرتضی
سید شیر خدا یادت بخیر
ای شهید باصفا یادت بخیر
ماهمه در بند این دنیا اسیر
روز محشر دست ما را هم بگیر
شاعر:اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 1
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 12:38
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه