• جمعه 2 آذر 03

مرحوم رحیم منزوی اردبیلی

در مقام حضرت زینب(س) -(آنکه حق را دیده بر جانش مقدم زینب است)

1201
1

تضمین از شعر ماندگار مرحوم استاد منزوی اردبیلی? 
   

آنکه حق را دیده بر جانش مقدم زینب است
آنکه داده درس غیرت را به عالم زینب است
آنکه در راه  ولایت شد  مکرّم زینب است

"آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه بر سرّ شهادت بوده محرم زینب است"


آنکه نامش  تا  ابد گشته به دنیا  جاودان 
آنکه وصف  شان او برتر شد از هفت آسمان
آنکه طوفان می کند در کشتی  نوح زمان 

" آنکه شور افکند با شور حسینی بر جهان
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است"


آنکه  در  بزم ازل  شد بر  شرافت  پاسدار
چون مسیحا جان دهد بر پیکر حجب و وقار
آنکه در یوم ولادت شد به سجده مست یار

"آنکه نامش زین اب خوانده رسول کردگار
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است"


مقدمش  دارد  صفای  روضه   دار السّلام
مدح نامش می کند تفسیر غیرت را تمام 
کسب شهرت میکند غیرت ز شرح این کلام

" آنکه  بر خواند  حدیث  ام ایمن  بر امام
من به جرات گویم آن زن هم حسین هم زینب است"


کیست زینب گر بپرسی گویَمَت بی احتجاب
دشمن خفاش خو را  معنای نور و  آفتاب
کیست زینب گر بپرسی من دهم اينسان جواب

" آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب
کند وافکند از پی وبن ریخت بر هم زینب است"


در نظر  آری  ندارد  ظاهری  از خلق بیش 
میکند دژخیم دوران را به روی تخت کیش
در مقام خطبه اش می افتد این ابیات پیش

" آنکه مشتی آهینن با نطق آتش ريز خویش
بر دهان هرزه گویان کوفت محکم زینب است "


بر   کمال  و  عزّت   صديقه   زهرا   قسم 
آنکه  زد  بر  پیکر  ظلم و ستم  مهر  عدم
گشت لرزان ازکلامش کاخ  خضرا دم بدم 

" آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد علم 
چون بر دشمنان یکدم نشدخم زینب است "


جلوه ای از ذات خود هر خویشتن می پرود
ناف  آهوی  ختن  مُشک  خُتن  می پرورد!
 مکتب ختم نبی هم بت شکن   می پرورد!

" دامن شیر خدا  بین  شیرزن  می پرورد
در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است"


من کجا و  مدح  دخت  حضرت زهرا کجا
فکر  من  در  مبتدا   و شان  او  در  منتها 
چون  ندارم  واژه ای تا حق  او  گردد اداء

" وصف زینب را از من نشنو بیا در کربلا 
خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است "


گر چه  قلب  پاک  او از برگ  حسّاس بود
نطق دشمن کوب او برّنده چون الماس بود
باغبان  خسته ء  گلدسته  های  یاس  بود

" ملجا اهل حرم  تا  ظهر  اگر  عباس بود
شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است"


می سرود هردم به لب چون شاعری شعر ظفر
می نمود آنگه  نظر بر جلوه  شمس و قمر
ناله و فریاد دل می شد به رخ اشک  بصر

"با  بردار در  دل  میکرد  اينسان  تا سحر
آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم زینب است"


"راضیا " شعر است  مُلک گزاف عاشقی
فاتح   نام آشنا ی  کوه    قاف  عاشقی
می سراید این چنین با قلب صاف عاشقی

"(منزوی) هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی 
این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است "


 تضمین نوشته شده توسط شاعر اهلبیت 
کربلایی شهرام هادی "راضی " اردبیلی

  • چهارشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 17:54
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران