فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
داغ بـابـايـي والـا تـبــار فاطمه داغ ، دارد بي شمـار
سـوگ فرزنـدي بـا اعتبـار فاطمه داغ ، دارد بي شمـار
******
غرق انـدوه گرديده جهـان
نقـش غـم بر فرق آسمـان
لرزد عالم زين سوگ گـران
رنگ ماتـم بنشستـه عيـان
بـر در و ديـوار بـي كـران
فاطمـه مي سوزد در نهـان
ريـزد از ديده اشـك بهـار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
******
در صفـر اين مـاه غـم فـزا
كـرده بـر پـا بزمي از عـزا
گـاهي از هجـران مصطفـا
گـاهي هم در سوگ مجتبـا
گـه ز داغ جـانسـوز رضـا
گـريـه ها دارد خيـرالنسـا
با دو چشم خون و اشكبـار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
******
هر دمي داغـي از ره رسـد
بـاد غـم بر بـاغ گـل دمـد
داغ يـاران در دل جـا دهـد
شـال ماتـم روي سر نهـد
نـالـد از حـكّـام ديـو و دَد
از سـتـم كـاران بـي خـرد
نالـد از دسـت اين روزگـار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
*****
فاطمه دل خون و دل غمين
در عـزاي خـتـم مـرسليـن
سر دهد از دل بانگ حزيـن
هـمــره آه روح الـامـيـن
تا سماوات تا عرش بريـن
حلقه ي غـم را باشد نگيـن
زيـر غـم ايستـاده استـوار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
******
نـالـه هـا دارد مـرغ چمـن
در غـم فـقـدان يـاسمـن
در دل دريـايـي از مـحـن
خـون ببـارد از داغ حسـن
از دل خون گشتـه در لگـن
كينه ي خصم پيمان شكـن
سوزد از اين سـوگ ناگـوار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
******
ا اسف پوشـد رخت سيـاه
بر خراسـان مي دوزد نگـاه
مي كشد از سـوز سينـه آه
در غم سلطـان مهـر و مـاه
شاه غربت شـاه بي سپـاه
ضـامـن آهـوي بـي پـنـاه
سروريست چون شيعه سوگوار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 13:3
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه