آفتابی به سپهر عرفا ما را بس
پادشاهی به میان فقرا ما را بس
جمله وارسته و سرمست رحیق اِلاّ
به جهان سلسلۀ شاه ولا ما را بس
ذکر یاهو بکنم نعره زنم یا مولا
نشئۀ حلقۀ اصحاب صفا ما را بس
ما کمر بستۀ شاه فقرائیم همه
رشمۀ فقر فقیرُ الفقرا ما را بس
چارده ساله بتم ناز کند عشوه کند
می بی غلَ و غش یار حرا ما را بس
مه جبینا تو بیا میکده ، جامی بزنیم
جام گلگون می صلح و صفا ما را بس
نازنینا قدمی رنجه صفائی بکنیم
می تقدیری تسلیم قضا ما را بس
سبحه از دست شده جام دگر یامولا
جام لبریز می یار نما ما را بس
مهر و مه خیمه زده بر در میخانۀ ما
ساحت خانقه شاه ولا ما را بس
میکده خاک نجف کربوبلا میخانه
دودۀ خیمه گه کربوبلا ما را بس
سر ما سایه بگسترده همای رحمت
مُلک شاهنشه اقلیم رضا ما را بس
محفل نور بُوَد خانۀ احسان علی
می (شبگیری) آن قبله نما ما را بس
- دوشنبه
- 8
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
شبگیر تبریزی
ارسال دیدگاه