بر مخزن غِیب باب مَفتوح علی است
گیتی همه گشتی و در او نوح علیست
آن روح که مبدء حیات همه اوست
بر قالب آفرینش آن روح علیست
اَندر شَب آتش اَفروز علیست
تغییر دهندۀ شب و روز علیست
دل گفت علی مُصوّر الارحام است
گفتم حاشا که صورت آموز علیست
در وصف علی که هر که رائی دارد
کفر است خدائی که خدائی دارد
لیک از نباء عظیم باید دانست
کاین طرفه خبر چه مبتدائی دارد
در سرّ و عیان مظهر اسرارِ علیست
در مُوت و حیات مصدرِ کار علیست
از جای دو انگشت عدوکش پیداست
کاین خلق رقود کهف و بیدارِ علیست
بر مسند کبریا نه جز جای علی
بر دوش نبی سزا نه جز پای علی
دادی گوهی خرد بیکتائی او
گر ذّات نبی نبود همتای علی
ایزد که بجود خودستائی کرده
وز گنج نهان پرده گشائی کرده
زاوصاف کمال قسمت ذَات علی
بود آنچه سزاوار خدائی کرده
عنوان منزّه ارنعوت است علی
بر ذّات حقّ آیت ثبوتست علی
زان ناقهِ سواری و حضورِ شب دفن
پیداست که حیّ ولایموتست علی
غالی بی خود علی پرستی نکند
در کیش نَصیر چیره دستی نکند
زورِ مِی از اندازه برون حوصله تنک
مِی خواره چرا سیاه مستی نکند
ای آنکه حریم کعبه کاشانۀ تست
بطحا صدف گوهر یکدانۀ تست
گر مولود تو به کعبه آمد چه عجب
ای نَجل خلیل خانه خود خانۀ تست
ای شوکت اَیزدی برازندۀ تو
جز تو همه ماسوای حقّ زندۀ تو
از کارِ منِ خسته تغافل تا کی
آخر نه توئی خدا و من بندۀ تو
تا حُسن اَزَل پرده گشائی کرده
زآئینه صنع خودنمائی کرده
ننگیخته صورتی پس از ذّات نَبی
مانند تو تا خدائی کرده
ای داده وجود را صفای دگری
ظاهر زِ تو نور کبریای دگری
گر بود خدای دگری غیر خدا
من فاش بگفتمی خدای دگری
روزیکه به پرده جز تو ای تو نبود
درخلوت قدس کس بجای تو نبود
منظور حقّ از آینه پردازی صنع
جز جلوۀ روی حقّ نمای تو نبود
ای سرّ خدا که ره بر اسرار توئی
جز حیرت و صمت چاره در کار توئی
زانسوی دگر خدای گفتن بتو کفر
زین سو صِفتی دگر سزاوار توئی
در بزم دَنی که جز خدای تو نبود
نامی زِ وجود ما سوای تو نبود
دو گوش نَبی گواه صِدقَند مرا
کاندر پسِ پرده جُز صدای تو نبود
ای درخور تاج بخشی دست خدا
وی هستی تو آئینۀ هست خدا
در کونمکان نیست بجز دست تو دست
بگشای گره زِ کارم ای شَست خدا
- پنج شنبه
- 11
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 14:30
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حجة الاسلام نیر تبریزی
ارسال دیدگاه