چو شد بیدار راهب گفت بزمم گلشن است امشب
زِ نور این سر ببریده دیرم روشن است امشب
چنانکه صوت قرآن آید از لعلش خداوندا
اگر مجنون شوم منعم مکن حقّ با من است امشب
به حجّت هر که را خواند به اسلام آورد آری
مرا هم خوانده گویا میل یارم با من است امشب
بگفتا ای سر ببریده از مژگان خونینت
دلم چون خانه زنبور روزن روزن است امشب
ترا بر سینه اش چسباند زهرا گفت بر مریم
که دلبر با من مسکین بیک پیراهن است امشب
بفرما کیستی بر دیر من پیغمبر آوردی؟
ملک از عرش میگوید که احسن احسن است امشب
بفرمود آن شه لب تشنه کی راهب حسینم من
اگر راز دلت باشد مجال گفتن است امشب
مکانم گر خوش است از این مصیبت خیلی دلتنگم
که زینب بستهء قیدهای دشمن است امشب
غم سلطان مظلومان فکنده لرزه بر عالم
زِ دست ساربان افلاک در لرزیدن است امشب
(ذلیلا) در عزای خسرو دین خاک بر سر کن
بگو خاتون محشر موکنان در شیون است امشب
- جمعه
- 12
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 23:6
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرحوم ذلیل تبریزی
ارسال دیدگاه