• دوشنبه 24 اردیبهشت 03

 مختار وطن پرست

در مدح حضرت معصومه (س) -(یافت ز بس جلوۀ خود را جمیل)

295
-1

یافت ز بس جلوهء خود را جمیل
خواست کند جلوه نمایی جلیل

علم ازل گشت دلیل جمال
دل ز دلش برد رخ ذوالجلال

آینه ها ساخت ز علمش، عظیم
آینه شد مظهر وجه حکیم

هشت و دو و چار شدند از ازل
جلوه گه خال و خط لم یزل

( آینه در آینه تکثیر شد )
( آینه خندید و جهانگیر شد )

کون مکان مظهر یکتا شدند
مظهر آن جلوهء والا شدند

خلق که شد طالب دیدار یار
در دل و جان یافت قرار نگار

زآنکه نه قانع به تجلّا شدند
در طلب جلوهء والا شدند

لیک نَبُد رخصت و اذن عمیم
تا که بُوَد ناظر وجه عظیم

زان به میان واسطه آمد به کار
تا که شود حلقهء دیدار یار

واسطه شد مظهر وجه عظیم
زانکه چنین خواست خدای حکیم

حلقه ای از واسطه های سعید
کامده از حکمت یزدان پدید ---

جان  و دل پادشه ارتضا
فاطمهء معصُومه اُخت الرضا

خواهر شاهنشه گنبد طلا
زادهء آن ممتحن مبتلا

بارگهش هفت سما را ستون
گرچه ورا سقفْ بُوَد بیستون

آینه داران رخش بیحساب
جلوه سِتان از رخ او آفتاب

سرمه بر از خاک درش حور عین
گرد رهش ضوء و ضیا نور عین

سرمه کِشش تآمده کُحل آفرین
گفت ملک با دل و جان آفرین

کُحل فلک نیلی از او یافته
تا به تنش پردهء شب بافته

شمس صفت تا که شود منجلی
کُحلی شب رفته و گردد جلی

سرمهء خود گر بستاند از او
چشم جهان جمله شود نور و ضو

مه بُوَد و سرمهء چشمش ولاست
مِهر ولا دیدهء او را ضیاست

تا که شده ماه به مِهر ولا
نور فشاندست به کُلُ الوری'

مهر ولا را که بُوَد چون مهی
مایهء آنرا تو بدان مِهی

تا که زند چرخ همین آسمان
طوف کند بر سر آن ماهِ جان

ماه چه گویم، همه هفت آسمان
نور ستاند ز درش هر زمان

ماهِ حیا، ماهِ جلالت سپهر
ماهِ وفا، ماهِ ولایت سپهر

ماه اگر نور فشانی کند
هم ز درش نورستانی کند

ماه عروس است اگر بآسمان
سرمه ستاندست از این ماه جان

ماه که شد قرص ملیح فلک
از در او کدیه کند این نمک

ماه اگر زینت طاق فلک
وام کند از خط و خالش زرک

خلوتیان بارگهش را چو خاک
آبزنش سبز لباسان پاک

خاک که شد خاک درش را چو خاک
مایهء تطهیر شد و خاک پاک

آب که شد آبجُو از خاک او
پاک شد از آب رخ پاک او

نازفروشست به سیل ملک
گر بُوَد آن رهبر خیل ملک

عالم جان یوسف صدّیق اوست
عالم تن در تپش از ضیق اوست

کشتهء عشقش همه نه فلک
قاطبهء جن و پری هم ملک

گشته به درگاه جلالش قتیل
خیل ملک خاصّه که آن چار ئیل

فوج سما از کرمش ریزه خوار
خیل رسل خوان ورا روزه دار

گر همگان دست دعا جفت بست
این همگان کرده دعا چار دست

گر همگان کرده دعا گاه گاه
این بکند لیل و نهار و پگاه

از نفس عیسویش هر زمان
زنده کند جان جهان صد جهان

عالمهء فاضلهء روزگار
علم لدن در دل او بحر وار

حجب و حیایش مثل هر زنست
این سخنم شهرهء هر برزنست

واسطة العِقد حیا و حجاب
محتجب است او چو یکی آفتاب

حلقهء عبدست و خدای عباد
واسط فیض است و نوال و وداد

هر که بدو وصل کند روح خویش
یافته در جان و دلش نوح خویش

نوح نبی کوست بحق ناخدای
زورق وی کرده ورا با خدای

او که شده هادی صدها چو نوح
در چه مقامست ورا جان و روح

گفته ام اغراق نباشد یقین
دیده گشا رمز و رموزش ببین

مکتب موسی و رضا دیدگان
با دل و جان نور خدا دیدگان

صدر نشین گر بشود جمله را
از نبی و از وصی و اولیا---

نیست عجب نیست سخن تهمتی
رو تو نگر العلما اُمَّتي

جان که شده قربتی علم حق
جمله رسل آمده اش مستحق

تا که دهد جیرهء هر یک مدام
توشه برد از درِ او هر کدام

جیرهء من بندگی کوی اوست
شاه من آن طلعت نیکوی اوست

راه نوردیدم و دیدم ملال
داد مرا نعمت سِحْرِ حلال

راه بپرسد اگر از من کسی
راه نمایم که ندارد خسی

خار و خسش خاک تن و جان ماست
ورنه غباری ز رهش کیمیاست

راه خدا نیست جدا از رهش
راه ولا نیست سوا از رهش

بلکه رهش راه خدا وُ ولاست
زانکه خودش رهرو راه رضاست

راه خدا راه ولایست و بس
راه دگر راه عمایست و بس

راهروانی که خدا دیده اند
بر اثر راه ولا دیده اند

.این دو جهان کامده مرآت حق
شاه ولا اعظمِ آیات حق

راهروش رهرو راه نعیم
رو تو بخوان آیهء اَلمستقیم

راه رسل جمله یکی بود و هست
جملگیَش از مِیِ توحید مست

هین من و تو راه فزودیم آه
جملهء ره ها تو یکی کن اِلاه

پیشروی، راهبری را نما
تا که شود بر همگان مقتدا

عیسی مریم کندش اقتدا
راه نماید به جهان رهنما

راه ازل راه ابد راه اوست
این به یقین گفتهء الله اوست

پاکْ رهش شاهره ملک دین
خاکِ رهش تاج شرف را (نگین)

  • شنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 17:53
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران