زهی به منزلت از فرش برده عرش تو رونق
زمین زِ یمن تو محسود هفت کاخ مطبق
توئی که خاک تو با آب رحمت است مخمر
توئی که فیض تو با فر سرمد است ملفق
چو دین احمد مرسل مبانی تو مشید
چو شرع حیدر صفدر قواعد تو موثق
زِ آستان تو حُصنی است نه سپهر معظم
زِ خاکروب تو گردیست هفت کاخ مروق
کدام مظهر بیچون بود بخاک تو مدفون
که از زمین تو، خیزد همی خروش اِنَاالحَقّ
زِ بس رفیعی و محکم زبس منیعی و معظم
به راستی که خموشی است در ثنای تو اوفق
بنزد نزهت تو نزهت بهشت مضیع
به جنب ساحت تو ساحت سپهر مضیق
زِ صد یکی نتواند حدیث وصف تو گفتن
هزار صاحب وصابی هزار صابر و عمعق
چه قبه ای تو که گر رفع پایه تو نبودی
زمین شدی متزلزل بسان توده زیبق
چه کعبه ای تو که اینک زِ بهر طوف حریمت
دمی زِ پویه نیاساید این تکاور ابلق
کدام آیت رحمت به ساحتت شده نازل
که میزند زِ شرف عرصه ات بعرش برین دق
مگر تو روضه ای سلطان هشتمی که بخاکت
کند زِ بهر شرف سجده هفت طارم ازرق
خدیو خطه امکان که از عنایت یزدان
فراز خرگه لاهوت بر فراشته ای سنجق
علی عالی اعلی امام ثامن ضامن
که از طفیل وجودش وجود گشته منسق
قوام دهر نظام حهان وسیله هستی
امین شرع ولی خدا خلیفه بر حقّ
سپهر عدل مهین گوهر محیط خلافت
جهان جود بهین زاده ای رسول مصدق
زهی عظیم بنا بقعه که هست زِ فرت
بنای شرع مشید اساس عدل محلق
نهال قکرت (قاآنی) از سحاب معانی
به بوستان سخن گشت در ثنای تو مورق
پس از ورود سرود از برای سال طراوت
زهی زمین تو مسجود نه رواق معلق
- یکشنبه
- 14
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 12:34
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حبیب الله قاآنی شیرازی
ارسال دیدگاه