عمه جان چیست گناهم همه شب تا به سحر
بر فلک میرسد آهم همه شب تا به سحر
گر سفر کرده به مکّه پدر تاج سرم
زآن سبب چشم براهم همه شب تا به سحر
بس علی اکبر و عباس کجا کو قاسم
چه شد آن عزّت و جاهم همه شب تا به سحر
آفتاب رُخ اکبر نه اگر کرده غُروب
پس چرا چشم به ما هم همه شب تا به سحر
بی سبب رُخ بروی خاک نسايم عمه
محضر شاه بخواهم همه شب تا به سحر
شاه گویند شب آید به حرمخانهٔ خویش
انتظار رَه شاهم همه شب تا به سحر
گر سفر کرده به مکه شه دین از چه سبب
روی این خاک سیاهم همه شب تا سه سحر
شه رود مکه و شهزاده مگر گردد اسیر
بسترم هست گواهم همه شب تا به سحر
کهربا شد رُخ آن که برخُم کرد نظر
من که خود چون پر کاهم همه شب تا به سحر
روزها جامه ام از تابش خور پوسیده
سایه گردیده پناهم همه شب تا به سحر
توبه گر خواهی توفیق طلب کن (شأنی)
منکه در فکر گناهم همه شب تا به سحر
- یکشنبه
- 14
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 13:59
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرحوم حسین شانی تبریزی
ارسال دیدگاه