• دوشنبه 3 دی 03

 محمد سهرابی

شهادت حضرت رقیه(ع) -( فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا)

418
1



فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا
بس بود جمعیتم کز خویش می‌دانی مرا

در بساط وصل، چشم و لب ندارند اختلاف
گر بگریانی دلم را یا بخندانی مرا

خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاش ای بابا نمی‌بردی به مهمانی مرا

چند شب بی‌بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دختر مرنج از من نمی‌دانی مرا

دختران شام می‌گردند همراه پدر
کاش می‌شد تا تو هم با خود بگردانی مرا

دخترت نازک‌تر از گل هیچ گه نشنیده بود
گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا

تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش
کاش می‌شد باز بر زانوت بنشانی مرا

انتظاری مانده روی گونه‌ای پژمرده‌ام
می‌توان برداشت با بوسی به آسانی مرا

شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم
ارتباطی نیست هرگز با گرانجانی مرا

چشم تو هستم، ز غیر من بیا بگذر پدر
چشم‌پوشی کن کفن باید بپوشانی مرا

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 9:38
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران