امشب شب ساغر زدن با ساقی کُوثر شده
امشب عَروس آسمان خاک در حِیدر شده
امشب علی مَحو رُخ صِدیقه اَطهر شده
امشب به بِیت فاطمه غِلمان ثَناگُستر شده
امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
زیرا امیرالمومنین داماد پیغمبر شده
جِن و بَشر و حُور و مَلک گویند اِمشب با علی
دامادیت، دامادیت، بادا مُبارک یاعلی
مِهر و مَه اینجا اَختری، گردون هِلالی میکند
یا آسمان با اَختران بَذل لَئالی می کند
دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند
طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند
روح الامین مداحی مُولی المَوالی میکند
حُور و مَلک را با دَمش حالی به حالی میکند
ریزد چو باران از سَما آیات رَحمت بر زمین
در مجلس دامادی مُولا اَمیرالمُومِنین
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر
ما از ازل این عَقد را بَستیم در لُوح قَدر
تو در زمین این خُطبه را اِنشاد کن بار دِگر
گیتی زِ اَنجم پُر شود با وصل این شَمس و قَمر
او مادر است و این بُوَد بر یازده مُولا پدر
این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد، عقد حیدر و زَهرای اَطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دو لُولُوء مَرجان شود
کز هر دو تا شام اَبد رُوشن چِراغ جان شود
بر پای آن در راه این جانِ جَهان قربان شود
او دین زِ صُلحش زِنده و این کُشتهء قرآن شود
مَرجان حَسن کَز حُسن او جان مشعل تابان شود
لُولُو حُسین است و از او دل شُعلهء سوزان شود
مرجان که دیده آنچنان لُولُو که دیده این چنین
آدم گدای کوی او عالم فدای روی این
ای فاطمه بِنت اَسد ناموس حَیّ ذُوالمَنَن
امشب عَروس خویش را بِنگر کنار بُوالحسن
بر روی حِیدر خَنده کُن بر دست زَهرا بُوسه زن
بِنشین و بِنشانش ببر مانند جانِ خویشتن
گردیده در بِیت الوِلا ماهِ رُخش پَرتو فِکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیل گو، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر می زند
روحش به شوق دیدن داماد خود پر می زند
در خانهء شیر خدا با مُصطفی سر می زند
گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند
گه خنده بر ماهِ رُخ زَهرای اَطهر می زند
گاهی تَبسم بر گل روی پیمبر می زند
ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه
آدم ستاده بر درِ بیت امیرالمؤمنین
خواند ثنای فاطمه با نُوحِ شِیخ المُرسَلین
خنجر به کف دارد خلیل آن شاهد شور آفرین
تا از ذَبیحش سر برد در مقدم آن نازنین
اِستاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین
داوود مداحی کند با نَغمه های دلنشین
یوسف به حُسن دلربا خدمتگذاری می کند
یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند
می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش
پر شد زِ افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش
جبریل از پیشش رود میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش
رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش
حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند
استاده در پشت در و لحظه شماری می کند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رُخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او
یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او
غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حَرق در و از قصّهء ایثار او
گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم
آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر تمام این بیت را صاحب حرم
بنهاد دست هر دو را ختم رُسل در دست هم
گفتا به زهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا راضی ست حی ذُوالکَرم
پس با علی گفتا علی اِنسیة الحوراست این
سرّ خدا، روح نبی ناموس تو زَهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش را تاب و توان خویش را
پاینده می بینم در او، نام و نشان خویش را
در دامن او یافتم من دودمان خویش را
چون جان نگهدار ای علی، جانِ جهان خویش را
هر کس بیازارد تو را خسته دل زار مرا
آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا
ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه
ای دستبوست مُصطفی ای کُفو حیدر فاطمه
ای زینب کُبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رَهبر فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو و ذکر علی شیرینی (میثم)شده
- دوشنبه
- 15
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 22:55
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه