بیا اندر جهان یا حجةالله مَحشَری بنگر
خزان از صرصر دی گلشنِ پیغمبری بنگر
بروی دُخت زَهرا نقشهء نیلوفری بنگر
بیا در کربلا مَحشَر ببین، کین گُستری بنگر
نظر کن در حریمِ کبریا، غارتگری بنگر
چنان گرم است بازار مُحبّت ای شه دوران
که ناچیز است از بهرِ متاع وصل نقد جان
چنین بیع و شرائی را ندیده عالم امکان
فروشنده حسین و جِنسِ هستی، مشتری یزدان
بیا کالا ببین، بایع نگه کن، مشتری بنگر
به جسمِ عُنصُری فرزند چون روح است بر مادر
کند مادر برای خاطر فرزند ترک سر
ولی در راهِ اسلام و رَواجِ دین پیغمبر
چنان مجنون شده لیلا که بگذشت از علی اکبر
نفوذِ عشق بین تسلیمِ مهرِ مادری بنگر
به تبلیغاتِ اسلامی مُصمَّم شاهِ عَطشان شد
برای حفظ استقلالِ دین مَقتولِ دونان شد
مگو شه مرد و بعد از قتل در تَبلیغ نُقصان شد
به جای شاه دین فرماندۀ خیلِ اَسیران شد
مقامِ زینبی را بین، وفای خواهری بنگر
حسینی که رسولِ اَبطَحی میخواند دل بندش
نشاطِ خاطر وِی می نمودی شاد و خرسندش
بدشتِ کربلا کردند اَعدا بند از بندش
به فکرِ خیرِ اُمّت بود وقت مرگِ، فرزندش
زِ اُمّت کشته شد، اُمّت ببین، پیغمبری بنگر
یکی سر برد بهرِ رِی فُروزاند آتش کین را
یکی رَختش ببرد و داد از کف دین و آئین را
یکی برکند آن پیراهنِ صَد چاک و خونین را
پی انگشتری ببرید انگشتِ شه دین را
جفای ساربان بین و اصولِ چاکری بنگر
ره آبِ روان بستند اَشرار سِتم پرور
صدای العطش زان دشت شد بر گُنبد اَخضر
نه تنها تشنه لب جامِ اَجل خورد اکبر و اصغر
زِ بی آبی به وقت مرگ هم عبّاس نام آور
خِجِل بود از سکینه، یادگارِ حیدری بنگر
به تشریفِ ملوکانه زِ سرلشگر بُود خدمت
جدا شد دستِ سرلشگر ولی از کثرت هُمّت
مبادا در خورِ دشمن بشاهنشه رَسد خِفت
بجای آب خون در راه شه پاشید از غِیرت
بدشتِ عشق فرمانده ببین فرمان بری بنگر
در آید بر جهان بس قاتلِ بی شرم و کین پرور
نیاید بی حیاتر از یزیدِ مُرتد و کافر
وِقاحت برده یارب تا کجا آن شومِ بَد اختر
خدا را کشته بود و خونبها میداد مُشتی زر
ببین کارِ یزیدِ بی حَیا زِشت اَختری بنگر
(حسینی) عالم لاهوت محزون دید لاهوتی
جهان را زاشک خود چون رود جیحون دید لاهوتی
بگفت این شعر و دنیا را دگرگون دید (لاهوتی)
خدا محبوب خود را غرقه در خون دید لاهوتی
نگردانید دنیا را خراب و داوری بنگر
تضمین از غزل مرحوم لاهوتی
- چهارشنبه
- 17
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 14:40
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سعدی زمان سیدرضا حسینی
ارسال دیدگاه