من رباب عاشقم ورد زبانی اصغرم
زنده ام با خاطرات جاودانی اصغرم
آفرین ای شیر خوارم صد هزاران آفرین
سرفرازم تا ابد پاینده مانی اصغرم
یوم عاشور امتحانی سخت بود اما گذشت
شکر لله فاتح آن امتحانی اصغرم
بعد تو هیهات گلشن رو کنم گل بو کنم
هم گلی هم گلشنی هم گلستانی اصغرم
یاد ایّامی که با هم سوز و سازی داشتیم
همجلیس عاشقت بودم زمانی اصغرم
ظهر طوفانی بهم زد آشیانم دست کین
دوست دارم بعد از این بی آشیانی اصغرم
هیچ میدانی که بعد از تو چه آمد بر سرم
شمّه ای گویم نمی دانی بدانی اصغرم
خون دلها خوردهام در کربلا بر حال تو
مادران دانند این سرّ نهانی اصغرم
قهرم از چرخ زمان نا مردمی ها دیده ام
با ربابت این همه نامهربانی اصغرم
تیر دلدوزی کجا و حنجر اصغر کجا
وای بر من از جفای مرد جانی اصغرم
اندر آن غوغا هیاهو شد که اصغر پر کشید
من رباب خاکی ام تو آسمانی اصغرم
ناگوارا باد بی تو آب را نوشیدنم
گوئیا افکنده بود آتش به جانی اصغرم
شیرهء جانم شرر زد شمع جان آتش گرفت
شرمسارم بیش از این، شرح بیانی اصغرم
خود نمائی کرد بر لب تشنگان آب فرات
خفته ای آسوده، زین محنت چه دانی اصغرم
هجرت از دشت بلا کردم به سوی شهر شام
جمع بودند اهل دل با کاروانی اصغرم
گر حدیث شام گویم تنگ گردد حوصله
قصه های میزبان و میهمانی اصغرم
از شفاعت در حریم حشر محرومش مدار
هر که باشد، با صداقت نوحه خوانی، اصغرم
- پنج شنبه
- 18
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 18:2
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه